اذانی تازه کرده در سرم حسّ ترنم را
ندای ربّنا را، اشک در حال تبسم را
حملههای موج دیدم، لشکرت آمد به یادم
کشتی صدپاره دیدم، پیکرت آمد به یادم
بوی ظهور میرسد از کوچههای ما
نزدیکتر شده به اجابت دعای ما
از غم دوست در این میکده فریاد کشم
دادرس نیست که در هجر رخش داد کشم