دیشب میان پنجرهها صحبت تو بود
حرف از دل غریب من و غیبت تو بود
ای لوای تو برافراشته بر قلّۀ نور
کرده نور رُخَت از پردۀ ابهام، عبور
چشمم به هیچ پنجره رغبت نمیکند
جز با ضریح پاک تو صحبت نمیکند
با یک تبسم به قناریها زبان دادی
بالی برای پر زدن تا بیکران دادی