غم کهنۀ در گلویم حسین است
دم و بازدم، های و هویم حسین است
با یک تبسم به قناریها زبان دادی
بالی برای پر زدن تا بیکران دادی
در تیررس است، گرچه از ما دور است
این مشت فقط منتظر دستور است
میداد نسيم سحری بوی تنت را
از باد شنيدم خبر آمدنت را
شمیم اهل نظر را به هر کسی ندهند
صفای وقت سحر را به هر کسی ندهند