تو را کشتند آنها که کلامت را نفهمیدند
خودت سیرابشان کردی مرامت را نفهمیدند
غم کهنۀ در گلویم حسین است
دم و بازدم، های و هویم حسین است
آنجا که دلتنگی برای شهر بیمعناست
جایی شبیه آستان گنبد خضراست
ندیدم چون محبتهای مادر
فدای شأن بیهمتای مادر
در تیررس است، گرچه از ما دور است
این مشت فقط منتظر دستور است
شمیم اهل نظر را به هر کسی ندهند
صفای وقت سحر را به هر کسی ندهند