آن شب زمین شکست و سراسر نیاز شد
در زیر پای مرد خدا جانماز شد
میگریم از غمی که فزونتر ز عالَم است
گر نعره برکشم ز گلوی فلک، کم است
درختان را دوست میدارم
که به احترام تو قیام کردهاند
مادر سلام حال غریبت چگونه است؟
مادر بگو که رنج مصیبت چگونه است؟
چو موج از سفر ماهتاب میآید
از آب و آینه و آفتاب میآید
این روزها پروندۀ اعمال ما هستند
شبنامههای روز و ماه و سال ما هستند
قلبی شکست و دور و برش را خدا گرفت
نقاره میزنند... مریضی شفا گرفت
افزون ز تصور است شیداییِ من
این حال خوش و غم و شکیبایی من
شمیم اهل نظر را به هر کسی ندهند
صفای وقت سحر را به هر کسی ندهند