بازآمدهای به خویشتن میطلبم
سیرآمدهای ز ملک تن میطلبم
کنار دل و دست و دریا، اباالفضل
تو را دیدهام بارها، یا اباالفضل
تا بر شد از نیام فلق، برق خنجرش
برچید شب ز دشت و دمن تیره چادرش
کعبه اسم تو، منا اسم تو، زمزم اسم توست
ندبه اسمِ تو، شفا اسم تو، مرهم اسم توست
خودآگهان که ز خون گلو، وضو کردند
حیات را، ز دم تیغ جستجو کردند
ای ز دیدار رخت جان پیمبر روشن
دیدۀ حقنگر ساقی کوثر روشن
با پای سر به سِیْر سماوات میرویم
احرام بستهایم و به میقات میرویم
جاده و اسب مهیاست بیا تا برویم
کربلا منتظر ماست بیا تا برویم
خزان نبیند بهار عمری که چون تو سروی به خانه دارد
غمین نگردد دلی که آن دل طراوتی جاودانه دارد
کیست امشب حلقه بر در میزند
میهمانی، آشنایی، محرمی؟