صبحت به تن عاطفه جان خواهد داد
زیبایی عشق را نشان خواهد داد
طنین «آیۀ تطهیر» در صدایش بود
مدینه تشنۀ تکرار ربّنایش بود
خواهرش بر سینه و بر سر زنان
رفت تا گیرد برادر را عنان
شادی ندارد آنکه ندارد به دل غمی
آن را که نیست عالم غم، نیست عالمی
اذانی تازه کرده در سرم حسّ ترنم را
ندای ربّنا را، اشک در حال تبسم را
تا چند عمر در هوس و آرزو رود
ای کاش این نفس که بر آمد فرو رود