در خاک دلی تپنده باقی ماندهست
یک غنچۀ غرق خنده باقی ماندهست
شادی ندارد آنکه ندارد به دل غمی
آن را که نیست عالم غم، نیست عالمی
بیمار کربلا، به تن از تب، توان نداشت
تاب تن از کجا، که توان بر فغان نداشت
یگانهای و نداری شبیه و مانندی
که بیبدیلترین جلوۀ خداوندی
تا چند عمر در هوس و آرزو رود
ای کاش این نفس که بر آمد فرو رود