شادی ندارد آنکه ندارد به دل غمی
آن را که نیست عالم غم، نیست عالمی
کنار دل و دست و دریا، اباالفضل
تو را دیدهام بارها، یا اباالفضل
هر دم از دامن ره، نوسفری میآمد
ولی این بار دگرگون خبری میآمد
جاده و اسب مهیاست بیا تا برویم
کربلا منتظر ماست بیا تا برویم
ای دل به مهر داده به حق! دل، سرای تو
وی جان به عدل کرده فدا! جان، فدای تو
تا چند عمر در هوس و آرزو رود
ای کاش این نفس که بر آمد فرو رود