رخصت بده از داغ شقایق بنویسم
از بغض گلوگیر دقایق بنویسم
شادی ندارد آنکه ندارد به دل غمی
آن را که نیست عالم غم، نیست عالمی
یارب به حق منزلت و جاه مصطفی
آن اشرف خلائق و خاتم به انبیا
سرت بر نیزه خواهد رفت در اوج پریشانی
عروجت را گواهی میدهد این سِیْر عرفانی
تا چند عمر در هوس و آرزو رود
ای کاش این نفس که بر آمد فرو رود