بر آستان درِ او، کسی که راهش هست
قبول و منزلت آفتاب و ماهش هست
سرم خزینۀ خوف است و دل سفینۀ بیم
ز کردۀ خود و اندیشۀ عذاب الیم
راه گم کردم، چه باشد گر بهراه آری مرا؟
رحمتی بر من کنی و در پناه آری مرا؟
کنار دل و دست و دریا، اباالفضل
تو را دیدهام بارها، یا اباالفضل
دیر شد دیر و شب رسید به سر
یارب! امشب نکوفت حلقه به در
جاده و اسب مهیاست بیا تا برویم
کربلا منتظر ماست بیا تا برویم
عالم از شور تو غرق هیجان است هنوز
نهضتت مایهٔ الهام جهان است هنوز
روشن از روی تو آفاق جهان میبينم
عالم از جاذبهات در هيجان میبينم