ماییم و شکوهِ نصر انشاءالله
قدس است و شکستِ حصر انشاءالله
از جاری لطف آسمانها میگفت
از رحمت بیکران دریا میگفت
سر تا به قدم عشق و ارادت بودی
همسنگر مردی و رشادت بودی
خاموش ولی غرق ترنّم بودی
در خلسۀ عاشقانهات گُم بودی
شام تو پر از نور سحرگاهی شد
خورشید خدا به سوی تو راهی شد
دارد دل ما راه نجاتی دیگر
در مشهد و در قم، عتباتی دیگر