دختر فکر بکر من، غنچۀ لب چو وا کند
از نمکین کلامِ خود حقِ نمک ادا کند
گمان مکن پسرت ناتنیبرادر بود
قسم به عشق، کنارم حسین دیگر بود
دنیای با حضور تو دنیای دیگریست
روز طلوع سبز تو فردای دیگریست
ای تا همیشه مطلعالانوار لبخندت
آیینه در آیینه شد تکرار لبخندت
علی كه آینۀ روشن خدای تو بود
همیشه آینهاش روی حقنمای تو بود
دستی به پهلو دارد و دستی به دیوار
دادهست تکیه مادر هستی به دیوار
یک گل، نصیبم از دو لب غنچهفام کن
یا پاسخ سلام بگو، یا سلام کن!
بیمار، غیرِ شربتِ اشک روان نداشت
در دل هزار درد و توانِ بیان نداشت
ای لهجهات ز نغمۀ باران فصیحتر
لبخندت از تبسم گلها ملیحتر