زینب اگر نبود حدیث وفا نبود
با رمز و راز عشق کسی آشنا نبود
وقتی کسی حال دلش از جنس باران است
هرجای دنیا هم که باشد فکر گلدان است
حق روز ازل کل نِعَم را به علی داد
بین حکما حُکمِ حَکَم را به علی داد
در مأذنه گلبانگ اذان پیدا شد
آثار بهار بیخزان پیدا شد
تا آسمانت را کمی در بر بگیرد
یک شهر باید عشق را از سر بگیرد
از سمت حرم شنیدهام میآید
با تیغ دو دم شنیدهام میآید
پایان مسیرِ او پر از آغاز است
با بال و پرِ شکسته در پرواز است
هجده بهار رفت زمین شرمسار توست
آری زمین که هستی او وامدار توست
آنقدر بخشیدی که دستانت
بخشندگی را هم هوایی کرد