شب شاهد چشمهای بیدار علیست
تاریخ در آرزوی تکرار علیست
وقتی کسی حال دلش از جنس باران است
هرجای دنیا هم که باشد فکر گلدان است
یا شب افغان شبی یا سحر آه سحری
میکند زین دو یکی در دل جانان، اثری
تا آسمانت را کمی در بر بگیرد
یک شهر باید عشق را از سر بگیرد
دیدیم در آیینۀ سرخ محرمها
پر میشوند از بیبصیرتها، جهنمها
پایان مسیرِ او پر از آغاز است
با بال و پرِ شکسته در پرواز است
هجده بهار رفت زمین شرمسار توست
آری زمین که هستی او وامدار توست
آنقدر بخشیدی که دستانت
بخشندگی را هم هوایی کرد