وقتی کسی حال دلش از جنس باران است
هرجای دنیا هم که باشد فکر گلدان است
بیمار کربلا، به تن از تب، توان نداشت
تاب تن از کجا، که توان بر فغان نداشت
پایان مسیرِ او پر از آغاز است
با بال و پرِ شکسته در پرواز است
همه هست آرزویم که ببینم از تو رویی
چه زیان تو را که من هم برسم به آرزویی
آنقدر بخشیدی که دستانت
بخشندگی را هم هوایی کرد