وقتی کسی حال دلش از جنس باران است
هرجای دنیا هم که باشد فکر گلدان است
پایان مسیرِ او پر از آغاز است
با بال و پرِ شکسته در پرواز است
تشنهٔ عشقیم، آری، تشنه هم سر میدهیم
آبرویی قدر خون خود، به خنجر میدهیم
الا رفتنت آیۀ ماندن ما
که پیچیده عطر تو در گلشن ما
به میدان میبرم از شوق سربازی، سر خود را
تو هم آماده کن ای عشق! کمکم خنجر خود را
در روزگاران غریبی، آشنا بودى
تنها تو با قرآن ناطق همصدا بودی
آنقدر بخشیدی که دستانت
بخشندگی را هم هوایی کرد