وقتی کسی حال دلش از جنس باران است
هرجای دنیا هم که باشد فکر گلدان است
شدهست آینۀ حیّ لایموت، صفاتش
کسی که خورده لب خضر هم به آب حیاتش
خونت سبب وحدت و آگاهی شد
این خون جریان ساخت، جهان راهی شد
آن شب زمین شکست و سراسر نیاز شد
در زیر پای مرد خدا جانماز شد
علی زره که بپوشد، همینکه راه بیفتد
عجیب نیست که دشمن به اشتباه بیفتد
مادر سلام حال غریبت چگونه است؟
مادر بگو که رنج مصیبت چگونه است؟
نرگس، روایتیست ز عطر بهار تو
مریم، گلیست حاکی از ایل و تبار تو
ای شب قدر! کسی قدر تو را فهمیدهست؟
تا به امروز کسی مرتبهات را دیدهست؟
دوری تو را بهانه کردن خوب است
شکوه ز غم زمانه کردن خوب است
پایان مسیرِ او پر از آغاز است
با بال و پرِ شکسته در پرواز است
این روزها پروندۀ اعمال ما هستند
شبنامههای روز و ماه و سال ما هستند
قلبی شکست و دور و برش را خدا گرفت
نقاره میزنند... مریضی شفا گرفت
چه سفرهای، چه كرمخانهای، چه مهمانی
چه میزبانی و چه روزیِ فراوانی
آنقدر بخشیدی که دستانت
بخشندگی را هم هوایی کرد