وقتی کسی حال دلش از جنس باران است
هرجای دنیا هم که باشد فکر گلدان است
گوش کن گوش، صدای نفسی میآید
مَشک بر دوش، از آن دور، کسی میآید
تیر نگذاشت که یک جمله به آخر برسد
هیچکس حدس نمیزد که چنین سر برسد
پایان مسیرِ او پر از آغاز است
با بال و پرِ شکسته در پرواز است
شبی که صبح شهادت در انتظار تو بود
جهان، مسخّر روح بزرگوار تو بود
همهٔ حیثیت عالم و آدم با توست
در فرات نفسم گام بزن، دم با توست
آنقدر بخشیدی که دستانت
بخشندگی را هم هوایی کرد