وقتی کسی حال دلش از جنس باران است
هرجای دنیا هم که باشد فکر گلدان است
لبریزم از واژه اما بستهست گویا زبانم
حرفی ندارم بگویم، شعری ندارم بخوانم
با اینکه نبض پنجره در دست ماه نیست
امشب جهان به چشم اتاقم سیاه نیست
نه لاله بوی خوش مستی از سبوی تو دارد،
هزار کاسه از این باغ رو به سوی تو دارد
پایان مسیرِ او پر از آغاز است
با بال و پرِ شکسته در پرواز است
حملههای موج دیدم، لشکرت آمد به یادم
کشتی صدپاره دیدم، پیکرت آمد به یادم
آنقدر بخشیدی که دستانت
بخشندگی را هم هوایی کرد