وقتی که با عشق و عطش یاد خدا کردی
احرام حج بستی و عزم کربلا کردی
من غم و مهر حسین با شیر از مادر گرفتم
روز اول کآمدم دستور تا آخر گرفتم
«معاشران گره از زلف یار وا نکنید»
حریم وحدت دل را ز هم جدا نکنید
جایی که کوه خضر به زحمت بایستد
شاعر چگونه پیش تو راحت بایستد
«هل من مبارز»... نعره دنیا را تکان میداد
در خندقی خود کنده، شهر از ترس جان میداد
فخر من نزد عرب این بود دختر داشتم
آیت من بود و در گهواره کوثر داشتم