تا با حرم سبز تو خو میگیرم
در محضر چشمت آبرو میگیرم
بر ساحلى غریب، تویى با برادرت
در شعلۀ نگاه تو پیدا، برادرت
چشمهایم را به روی هرکه جز تو بود بست
قطرۀ اشکی که با من بوده از روز الست
روشنتر از تمام جهان، آسمان تو
باغ ستارههاست مگر آستان تو؟
در روزگاران غریبی، آشنا بودى
تنها تو با قرآن ناطق همصدا بودی