از کشتهاش هم بترسید، این مرد پایان ندارد
مُلکی که او دارد امروز، حتی سلیمان ندارد
از سمت حرم شنیدهام میآید
با تیغ دو دم شنیدهام میآید
معشوق علیاکبری میطلبد
گاهی بدن و گاه سری میطلبد
در روزگاران غریبی، آشنا بودى
تنها تو با قرآن ناطق همصدا بودی