آن شب زمین شکست و سراسر نیاز شد
در زیر پای مرد خدا جانماز شد
برخیز سحر ناله و آهی میکن
استغفاری ز هر گناهی میکن
تا نیست نگردی، رهِ هستت ندهند
این مرتبه با همتِ پستت ندهند
حاجی به طواف کعبه اندر تک و پوست
وَز سعی و طواف هرچه کردهست، نکوست
مادر سلام حال غریبت چگونه است؟
مادر بگو که رنج مصیبت چگونه است؟
تشنهٔ عشقیم، آری، تشنه هم سر میدهیم
آبرویی قدر خون خود، به خنجر میدهیم
این روزها پروندۀ اعمال ما هستند
شبنامههای روز و ماه و سال ما هستند
نور فلک از جبین تابندۀ اوست
سرداریِ کائنات زیبندۀ اوست
قلبی شکست و دور و برش را خدا گرفت
نقاره میزنند... مریضی شفا گرفت
به میدان میبرم از شوق سربازی، سر خود را
تو هم آماده کن ای عشق! کمکم خنجر خود را
الهی الهی، به حقّ پیمبر
الهی الهی، به ساقی کوثر