شادی هر دو جهان بیتو مرا جز غم نیست
جنت بیتو عذابش ز جهنم کم نیست
صحنهای بس جانفزا و دلنشین دارد بقیع
رنگوبو از لالههای باغ دین دارد بقیع
بوی گل از سپیده میآید
اشک شوقم ز دیده میآید
غروب نیست خدایا چرا هلال دمیده؟
هلال را به سرِ نیزه وقت ظهر که دیده!
ما بهر ولای تو خریدیم بلا را
یک لحظه کشیدیم به آتش یمِ «لا» را
کوفه میدان نبرد و سرِ نی سنگر توست
علمِ نصرِ خدا تا صف محشر، سر توست
مدینه آنچه که میپرسم از تو، راست بگو
کجاست تربت زهرا؟ بگو کجاست؟ بگو
در آفتاب تو انوار کبریاست، مدینه
به سویت از همه سو چشم انبیاست، مدینه
کویر خشک حجاز است و سرزمین مناست
مقام اشک و مناجات و سوز و شور و دعاست
سرم خاک کف پای حسین است
دلم مجنون صحرای حسین است
ای همه خلق جهان، شاهد یکتایی تو
دل ما، بیتِ الهی ز دلآرایی تو
کعبه، یک زمزم اگر در همه عالم دارد
چشم عشّاق تو نازم! که دو زمزم دارد