به نام خداوند جان و خرد
کز این برتر اندیشه برنگذرد
هر دم از دامن ره، نوسفری میآمد
ولی این بار دگرگون خبری میآمد
چشم تو خراب میشود بر سر کفر
کُند است برای حنجرت خنجر کفر
آزادگی ز منّت احسان رمیدن است
قطع امید، دست طلب را بریدن است
پیری رسید و مستی طبع جوان گذشت
ضعف تن از تحمّل رطل گران گذشت