تا چند اسیر رنگ و بو خواهی شد؟
چند از پی هر زشت و نکو خواهی شد؟
لالۀ سرخی و از خون خودت، تر شدهای
بیسبب نیست که اینگونه معطر شدهای
خواهرش بر سینه و بر سر زنان
رفت تا گیرد برادر را عنان
تا در حریم امن ولا پا گذاشتهست
پا جای پای حضرت زهرا گذاشتهست
آزادگی ز منّت احسان رمیدن است
قطع امید، دست طلب را بریدن است
پیری رسید و مستی طبع جوان گذشت
ضعف تن از تحمّل رطل گران گذشت