بهار و باغ و باران با تو هستند
شکوه و شوق و ایمان با تو هستند
ز رویت نه تنها جهان آفریدند
به دنبال تو کهکشان آفریدند...
شب به شب ماه به یاد لب عطشان حسین
میکشد آه به یاد لب عطشان حسین
دریای عطش، لبان پر گوهر تو
گلزخم هزار خنجر و حنجر تو
دلش میخواست تا قرآن بخواند
دلش میخواست تا دنیا بداند
تا لوح فلق، نقش به نام تو گرفت
خورشید، فروغ از پیام تو گرفت
آزادگی ز منّت احسان رمیدن است
قطع امید، دست طلب را بریدن است
پیری رسید و مستی طبع جوان گذشت
ضعف تن از تحمّل رطل گران گذشت