شبیه ذره از خورشید میگیرم صفاتم را
و قطرهقطره از حوض حرم آب حیاتم را
به خون دیده، تر کن آستین را
به یاد آور حدیث راستین را
زخمی شکفته، حنجرهای شعلهور شدهست
داغ قدیمی من از آن تازهتر شدهست
شفق نشسته در آغوشت ای سحر برخیز
ستاره میرود از هوش، یک نظر برخیز
چون موج ز طوفان بلا برگشته
از کوچهٔ سرخ لالهها برگشته