من كیستم؟ کبوتر بیآشیانهات
محتاج دستهای تو و آب و دانهات
هرچه را خواهی بگیر از ما ولی غم را مگیر
غم دوای دردهای ماست مرهم را مگیر..
پروانه شد تا شعلهور سازد پرش را
پیچید در شوق شهادت باورش را
آسمان از ابر چشمان تو باران را نوشت
آدم آمد صفحهصفحه نام انسان را نوشت
وقتی نمازها همه حول نگاه توست
شاید که کعبه هم نگران سپاه توست
آنجا که دلتنگی برای شهر بیمعناست
جایی شبیه آستان گنبد خضراست
سرباز نه، این برادران سردارند
پس این شهدا هنوز لشکر دارند
شبی در آبیِ باران رها کردم صدایم را
غریبانه شکستم بغضهای آشنایم را
کنار دل و دست و دریا، اباالفضل
تو را دیدهام بارها، یا اباالفضل
از اشک هوای چشمها تر شده است
ابر آمده است و سایهگستر شده است
جاده و اسب مهیاست بیا تا برویم
کربلا منتظر ماست بیا تا برویم
این جوان کیست كه گل صورت از او دزدیدهست؟
سیزده بار زمین دور قدش گردیدهست
چشمت به پرندهها بهاری بخشید
شورِ دل تازهای، قراری بخشید