شدهست آینۀ حیّ لایموت، صفاتش
کسی که خورده لب خضر هم به آب حیاتش
آسمان بیشک پر از تکبیرة الاحرام اوست
غم همیشه تشنۀ دریای ناآرام اوست
نرگس، روایتیست ز عطر بهار تو
مریم، گلیست حاکی از ایل و تبار تو
کنار دل و دست و دریا، اباالفضل
تو را دیدهام بارها، یا اباالفضل
ای شب قدر! کسی قدر تو را فهمیدهست؟
تا به امروز کسی مرتبهات را دیدهست؟
نام تو عطر یاس به قلب بهار ریخت
از شانههای آینه گرد و غبار ریخت
دوری تو را بهانه کردن خوب است
شکوه ز غم زمانه کردن خوب است
در آن میان چو خطبهٔ حضرت، تمام شد
وقت جوابِ همسفران بر امام شد
جاده و اسب مهیاست بیا تا برویم
کربلا منتظر ماست بیا تا برویم
چه سفرهای، چه كرمخانهای، چه مهمانی
چه میزبانی و چه روزیِ فراوانی