پیرمرد مهربان، مثل ابرها رها
زنده است همچنان، زنده است بین ما
کو خیمۀ تو؟ پلاک تو؟ کو تَنِ تو؟
کو سیمای خدایی و روشنِ تو؟
کسی مانند تو شبها به قبرستان نمیآید
بدون چتر، تنها، موقع باران نمیآید
تا کی دل من چشم به در داشته باشد؟
ای کاش کسی از تو خبر داشته باشد