لالۀ سرخی و از خون خودت، تر شدهای
بیسبب نیست که اینگونه معطر شدهای
میگریم از غمی که فزونتر ز عالَم است
گر نعره برکشم ز گلوی فلک، کم است
درختان را دوست میدارم
که به احترام تو قیام کردهاند
تا در حریم امن ولا پا گذاشتهست
پا جای پای حضرت زهرا گذاشتهست
چو موج از سفر ماهتاب میآید
از آب و آینه و آفتاب میآید
به رغم سیلی امواج، صخرهوار بایست
در این مقابله چون کوه استوار بایست!
برخیز اگر اهل غم و دردی تو
باید که به اصل خویش برگردی تو