قصد کجا کرده یل بوتراب؟
خُود و سپر بسته چرا آفتاب؟
کجاست زندهدلی، کاملی، مسیحدمی
که فیض صحبتش از دل بَرَد غبارِ غمی
کیست این حنجرۀ زخمیِ تنها مانده؟
آن که با چاه در این برهه هم آوا مانده
آمیخته چون روح در آب و گل ماست
همواره مقیم دل ناقابل ماست
پیغمبر درد بود و همدرد نداشت
از کوفه بهجز خاطرهای سرد نداشت