تو را کشتند آنها که کلامت را نفهمیدند
خودت سیرابشان کردی مرامت را نفهمیدند
میگریم از غمی که فزونتر ز عالَم است
گر نعره برکشم ز گلوی فلک، کم است
درختان را دوست میدارم
که به احترام تو قیام کردهاند
ندیدم چون محبتهای مادر
فدای شأن بیهمتای مادر
چو موج از سفر ماهتاب میآید
از آب و آینه و آفتاب میآید
باز هم اربعین رسیده بیا
باز هم از تو بیخبر ماندم
الا رفتنت آیۀ ماندن ما
که پیچیده عطر تو در گلشن ما
هرچند در شهر خودت تنهایی ای قدس
اما امید مردم دنیایی ای قدس