«صبح نزدیک است» پیغامی چنین آورده بود
قاصدی که آسمان را بر زمین آورده بود
در های و هوی باد و در آرامش باران
ریشه دواندم از گذشته تا همین الان
دل گفت مرا علم لَدُنّی هوس است
تعلیمم کن اگر تو را دسترس است
میرود از آن سَرِ دنیا خبر میآورد
شعر در وصف تو باشد بال در میآورد
باز هم اربعین رسیده بیا
باز هم از تو بیخبر ماندم
ما دامن خار و خس نخواهیم گرفت
پاداش عمل ز کس نخواهیم گرفت
هر آب که جاری اَست چون خون سرخ است
هر شاخه که سبز بود، اکنون سرخ است
هرچند در شهر خودت تنهایی ای قدس
اما امید مردم دنیایی ای قدس