تا با حرم سبز تو خو میگیرم
در محضر چشمت آبرو میگیرم
از کشتهاش هم بترسید، این مرد پایان ندارد
مُلکی که او دارد امروز، حتی سلیمان ندارد
بر ساحلى غریب، تویى با برادرت
در شعلۀ نگاه تو پیدا، برادرت
باز هم اربعین رسیده بیا
باز هم از تو بیخبر ماندم
بر دامن او، گردِ مدارا ننشست
سقّا، نفسی ز کار خود وا ننشست
هرچند در شهر خودت تنهایی ای قدس
اما امید مردم دنیایی ای قدس