«صبح نزدیک است» پیغامی چنین آورده بود
قاصدی که آسمان را بر زمین آورده بود
در های و هوی باد و در آرامش باران
ریشه دواندم از گذشته تا همین الان
این روزها چقدر شبیه ابوذرند
با سالهای غربت مولا برادرند
میرود از آن سَرِ دنیا خبر میآورد
شعر در وصف تو باشد بال در میآورد
هشدار! گمان بینیازی نکنیم
با رنگ و درنگ، چهرهسازی نکنیم
ابر تیره روی ماه آسمانم را گرفت
کربلا از من عموی مهربانم را گرفت
روشنتر از تمام جهان، آسمان تو
باغ ستارههاست مگر آستان تو؟
هر آب که جاری اَست چون خون سرخ است
هر شاخه که سبز بود، اکنون سرخ است