بایست، کوه صلابت میان دورانها!
نترس، سرو رشید از خروش طوفانها!
گفتیم وقت شادی و وقت عزا، حسین
تنها دلیل گریه و لبخند ما حسین
الهی به مستان میخانهات
به عقلآفرینان دیوانهات
کیسههای نان و خرما خواب راحت میکنند
دستهای پینهدارش استراحت میکنند
سرت کو؟ سرت کو؟ که سامان بگیرم
سرت کو؟ سرت کو؟ به دامان بگیرم
در این سیلی پیامی آشکار است
که ما را باز با این قوم کار است
خوشا سری که سرِ دار آبرومند است
به پای مرگ چنین سجدهای خوشایند است