بشکستهدلی، شکسته میخواند نماز
در سلسله، دستبسته میخواند نماز
کیست این حنجرۀ زخمیِ تنها مانده؟
آن که با چاه در این برهه هم آوا مانده
آمیخته چون روح در آب و گل ماست
همواره مقیم دل ناقابل ماست
دل اگر تنگ و جان اگر خستهست
گاه گاهی اگر پریشانیم
يك بار ديگر بازى دار و سر ما
تابيده خون بر آفتاب از پيكر ما