بحث روز است صحبت از غم تو
سرخ مانده هنوز پرچم تو
قصد کجا کرده یل بوتراب؟
خُود و سپر بسته چرا آفتاب؟
فرق دارد جلوهاش در ظاهر و معنا حرم
گاه شادی، گاه غم دارد برای ما حرم
اجازه هست کنار حرم قدم بزنم
برای شعر سرودن کمی قلم بزنم
دیدی که چگونه من شهید تو شدم
هنگام نماز، رو سفید تو شدم
چشم خود را باز کردم ابتدا گفتم حسین
با زبانِ اشکهای بیصدا گفتم حسین
پیغمبر درد بود و همدرد نداشت
از کوفه بهجز خاطرهای سرد نداشت
يك بار ديگر بازى دار و سر ما
تابيده خون بر آفتاب از پيكر ما