آن شب زمین شکست و سراسر نیاز شد
در زیر پای مرد خدا جانماز شد
روی اجاق، قوری شبنم گذاشتم
دمنوش خاطرات تو را دم گذاشتم
مادر سلام حال غریبت چگونه است؟
مادر بگو که رنج مصیبت چگونه است؟
قریه در قریه پریشان شده عطر خبرش
نافۀ چادر گلدار تو با مُشک تَرَش
ما را نترسانید از طوفان
ما گردباد آسمان گردیم
این روزها پروندۀ اعمال ما هستند
شبنامههای روز و ماه و سال ما هستند
قلبی شکست و دور و برش را خدا گرفت
نقاره میزنند... مریضی شفا گرفت
آبی برای رفع عطش، در گلو نریخت
جان داد تشنهکام و به خاک آبرو نریخت
يك بار ديگر بازى دار و سر ما
تابيده خون بر آفتاب از پيكر ما