هميشه بازی دنيا همين نمیماند
بساط غصب در آن سرزمين نمیماند
آن شب زمین شکست و سراسر نیاز شد
در زیر پای مرد خدا جانماز شد
از لحظۀ پابوس، بهتر، هيچ حالی نيست
شيرينیِ اين لحظهها در هر وصالی نيست
مادر سلام حال غریبت چگونه است؟
مادر بگو که رنج مصیبت چگونه است؟
این روزها پروندۀ اعمال ما هستند
شبنامههای روز و ماه و سال ما هستند
خجسته باد قدوم تو، ای که بدر تمامی
فروغ دیدهٔ ما، مهر جاودانهٔ شامی
قلبی شکست و دور و برش را خدا گرفت
نقاره میزنند... مریضی شفا گرفت
روشنتر از تمام جهان، آسمان تو
باغ ستارههاست مگر آستان تو؟