زخمی شکفته، حنجرهای شعلهور شدهست
داغ قدیمی من از آن تازهتر شدهست
باید از فقدان گل خونجوش بود
در فراق یاس مشكیپوش بود
کیست این حنجرۀ زخمیِ تنها مانده؟
آن که با چاه در این برهه هم آوا مانده
آمیخته چون روح در آب و گل ماست
همواره مقیم دل ناقابل ماست
دل غریب من از گردش زمانه گرفت
به یاد غربت زهرا شبی بهانه گرفت
روشنتر از تمام جهان، آسمان تو
باغ ستارههاست مگر آستان تو؟