به رگبارِ ستم بستند، در باغِ حرم «دین» را
به خون خویش آغشتند چندین مرغ آمین را
یاد تو گرفته قلبها را در بر
ماییم و درود بر تو ای پیغمبر
بین غم آسمان و حسرت صحرا
ماه دمیدهست و رود غرق تماشا
دریای عطش، لبان پر گوهر تو
گلزخم هزار خنجر و حنجر تو
بهار آسمان چارمینی
غریب امّا، امامت را نگینی
تا لوح فلق، نقش به نام تو گرفت
خورشید، فروغ از پیام تو گرفت
ای چشمههای نور تو روشنگر دلم
ای دست آسمانی تو بر سر دلم