چندین ستاره در حرم آن شب شهید شد
شب آنچنان گریست که چشمش سفید شد
با زخمهای تازه گل انداخت پیکرش
تسلیم شد قضا و قدر در برابرش
هر سال، ماجرای تو و سوگواریات
عهدیست با خدای تو و خون جاریات
بر نیزۀ شقاوت این فتنهزادها
گیسوی توست، سلسلهجنبان بادها
دستی كه طرح چشم تو را مست میكشید
صد آسمان ستاره از آن دست میكشید
ای چشمههای نور تو روشنگر دلم
ای دست آسمانی تو بر سر دلم