همین که بهتری الحمدلله
جدا از بستری، الحمدلله
کاش در باران سنگ فتنه بر دیوار و در
سینۀ آیینه را میشد سپر دیوار و در
کسی محبت خود یا که برملا نکند
و یا به طعنه و دشنام اعتنا نکند
بهار آسمان چارمینی
غریب امّا، امامت را نگینی
باید از فقدان گل خونجوش بود
در فراق یاس مشكیپوش بود
منظومهٔ دهر، نامرتب شده بود
هم روز رسیده بود هم شب شده بود
خانههای آن کسانی میخورد در، بیشتر
که به سائل میدهند از هرچه بهتر بیشتر