همین که بهتری الحمدلله
جدا از بستری، الحمدلله
آنچه در سوگ تو اى پاکتر از پاک گذشت
نتوان گفت که هر لحظه چه غمناک گذشت
دریای عطش، لبان پر گوهر تو
گلزخم هزار خنجر و حنجر تو
کسی محبت خود یا که برملا نکند
و یا به طعنه و دشنام اعتنا نکند
جاده در پیش بود و بیوقفه
سوی تقدیر خویش میرفتیم
همه هست آرزویم که ببینم از تو رویی
چه زیان تو را که من هم برسم به آرزویی
منظومهٔ دهر، نامرتب شده بود
هم روز رسیده بود هم شب شده بود
تا لوح فلق، نقش به نام تو گرفت
خورشید، فروغ از پیام تو گرفت
خانههای آن کسانی میخورد در، بیشتر
که به سائل میدهند از هرچه بهتر بیشتر