همین که بهتری الحمدلله
جدا از بستری، الحمدلله
پدر! آخر چرا دنیا به ما آسان نمیگیرد؟
غروب غربت ما از چه رو پایان نمیگیرد؟
به روزگار سیاهی که شب حصار نداشت
جهان جزیرۀ سبزی در اختیار نداشت
ای عشق! ای پدیدۀ صنع خدا! علی!
ای دست پرصلابت خیبرگشا! علی!
کسی محبت خود یا که برملا نکند
و یا به طعنه و دشنام اعتنا نکند
دشمن که به حنجر تو خنجر بگذاشت
خاموش، طنین نای تو میپنداشت
منظومهٔ دهر، نامرتب شده بود
هم روز رسیده بود هم شب شده بود
هر چند قدش خمیده، امّا برپاست
چندیست نیارمیده، امّا برپاست
خانههای آن کسانی میخورد در، بیشتر
که به سائل میدهند از هرچه بهتر بیشتر