جز تو ای کشتۀ بیسر که سراپا همه جانی
کیست کز دادن جانی بخرد جان جهانی
همین که بهتری الحمدلله
جدا از بستری، الحمدلله
سکه شدن و دو رو شدن آسان است
آلودۀ رنگ و بو شدن آسان است
ای که به عشقت اسیر، خیلِ بنیآدماند!
سوختگان غمت، با غم دل خُرّماند
حمد سزاوارِ آن خدای توانا
کآمده حمدش ورای مُدرِک دانا
کسی محبت خود یا که برملا نکند
و یا به طعنه و دشنام اعتنا نکند
چشم تو خراب میشود بر سر کفر
کُند است برای حنجرت خنجر کفر
رفتی سبد سبد گل پرپر بیاوری
مرهم برای زخم كبوتر بیاوری
قامتت را چو قضا بهر شهادت آراست
با قضا گفت مشیت که: قیامت برخاست...
زندهٔ جاوید کیست؟ کشتهٔ شمشیر دوست
کآب حیات قلوب در دم شمشیر اوست
منظومهٔ دهر، نامرتب شده بود
هم روز رسیده بود هم شب شده بود
خانههای آن کسانی میخورد در، بیشتر
که به سائل میدهند از هرچه بهتر بیشتر